نویسنده: مامانی دوشنبه 86/8/7 ساعت 1:57 عصر
امروز وارد ماه ششم از دوران سازندگی میشیم.یه چیزی شبیه وجدان هرجا میرم دنبالمه..خدا که هرجا هستیم دنبالمونه قدمش به چشم! اما این وجدانه بدجور مزاحم گناه کردنه..گناه که هیچ، حتی اگه یه کار ناپسند یا عادت بدی هم بخواد ازمون سر بزنه دوتا چشم کوچکولو اما خشن میاد جلومون که یعنی:بله ؟بله؟نفهمیییییییییییییییییدم!!
خیلی باید مواظب کاهامون باشیم .چون غیر از خدا یه موجود معصوم دیگه هم شاهد اعمال ماست...حالا جواب خدا رو میدیم این فینگیلی رو چی کارش کنم با اون چشاش؟
موعد دکتر رفتنم هم فرا رسیده این بار برای تعیین جنسیت باید بریم .دکترم کلی سفارش کرده که پدرشو دفعه بعدی بیار..حالا این پدر که هیچ خاله ها و مامان و بابا هم تو نوبتن...هرکدوم هم میگن :«من اصل کاریم!!اصلن من باید ببینمش»..خلاصه که همین روزا یه لشگر کشی میکنیم به مطب دکتر راستش جرات نمیکنم به دختر و پسر بودنش فکر کنم حتی!آخه به قول یه بنده خدا هروقت تونستین یه مژه ی افتاده شو برگردونید سر جاش واسه خدا تکلیف معلوم کنین که دختر میخواین یا پسر!!!حالا تنها دغدغه ی من سلامتی نی نی مه.وگرنه بچه خوبش خوبه مگه نه؟
دیگه چیزی برای گفتن به ذهنم نمیاد جز التماس دعا...ان شاءالله با خبرهای خوب میام.